روم باستان
حکومت اولین امپراتور روم، آگوستوس در سال ۲۷ قبل از میلاد آغاز شد. این حکومت شاهد آغاز پکس رومانا، با دوران ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان که حدود ۲۰۰ سال ادامه داشت، بود. در طول این دوره، امپراتور روم به مدیترانه و بخش اعظم اروپای غربی حکومت میکرد. امپراتوری به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل میشد. یک شبکه از راهها سرزمین های امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل میکرد. لژیون آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع میکرد. شهروندان رومی از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک، لاتین، بهره مند بودند.
در دنیای رومی ها خیلی مهم بود که افراد سایو (شهروند رومی) باشند. ابتدا، مقام شهروند فقط به افرادی که در درون شهرها زندگی میکردند، داده شد. در سال ۸۹ قبل از میلاد، مقام شهروند به تمام ایتالیایی ها اعطا شد. تا پیش از 212 قبل از میلاد، مقام شهروند رومی به همه مردان آزاد که در محدوده امپراتوری روم زندگی میکردند، اعطا شد. مقام شهروندی به بردگان و زنها داده نمیشد.
خرابههای امپراتوری رومیان باستاننظم اجتماعی روم
جامعه رومی بر اساس طبقات کاملاً مجزا سازماندهی شده بود. این تقسیم بندی جامعه در ابتدایی تاریخ روم، در حدود قرن ششم قبل از میلاد آغاز گردید. صاحب امتیاز ترین و قدرتمندترین شهروندان رومی اشراف بودند. بسیاری از اشراف از نوادگان مالکین ثروتمند زمین و خانوادههای سیاستمداران انتخاب میشدند. سناتورهایی که بر روم حکومت کردند، از خانوادههای اشراف ثروتمند بودند. در طبقه اجتماعی بعدی، اسب سوارها (اعضاء گارد سلطنتی) قرار داشتند. این گروه غالبا تجار ثروتمند یا صرافان (بانکداران) بودند. بسیاری از افراد در ارتش روم با دوایر دولتی اجرایی آن خدمت کردند.
توده مردم
بخش اعظم شهروندان رومی، توده مردم بودند، که جزء فقیرترین شهروندان نیز محسوب میشدند مردم معمولی سرانجام توانستند تساوی سیاسی در مقابل اعضاء گارد و اشراف، را بدست آورده و حق رشد و ارتقاء تا مقام افسر ارشد نظامی و مشاغل دولتی، را بدست بیاورند.
بردگان
در پائین هرم نظام اجتماعی جامعه رومی، بردگان قرار داشتند، که سخت ترین و کم اهمیت ترین کارها را انجام میدادند. رومیها از اسیران جنگی به عنوان برده استفاده میکردند. بردگان هیچ گونه آزادی و حق انتخابی نداشتند. حتی در میان بردگان نیز طبقههای مختلفی وجود داشت. زندگی سخت روزانه یک برده که در معدنها کار میکرد، از زندگی روزانه یک برده تحصیلکرده یونانی که به عنوان یک معلم خصوصی محترم به کودکان رومی تدریس میکرد، بسیار فاصله داشت. به هر حال، از اولین قرن میلادی، شرایط زندگی بردگان بهبود پیدا کرد و بسیاری از آن مردان آزادی خود را بدست آوردند.
زبان
زبان مشترک در سراسر امپراتوری روم، زبان لاتین بود. از آنجایی که دیگر کسی به زبان لاتین صحبت نمیکند، آنرا «زبان مرده» می نامند. به هر حال، بیشتر زبانهای امروزی اروپا، از جمله ایتالیایی، اسپانیایی ـ فرانسه و رومانیایی، از لاتین گرفته شده اند. بسیاری از لغات موجود در زبان انگلیسی نیز از لاتین گرفته شده اند.
خانههای رومی
رومیان ثروتمند در خانههای بزرگ و وسیع شهری زندگی میکردند. از بیرون جلوه این خانهها زیاد چشمگیر نبود. زیرا تنها تعداد محدودی درب و پنجره کوچک نردهای داشتند که مانع ورود دزدان میشد.
امپراتوری روم
از قرن سوم قبل از میلاد، رومیها شروع به تشکیل امپراتوری خود کردند. تا قبل از قرن دوم میلادی، رومی ها بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک، و شمال آفریقا را تحت کنترل داشتند. موفقیت امپراتوری روم نتیجه استفاده از اژبون های بسیار ورزیده و تعلیم دیده و مدیریت بسیار موثر آنها بود که از مرکز پایتخت رم، به خوبی کنترل میشد.
در سال 27 قبل از میلاد اکتاویان (63 قبل از میلاد ـ 24 میلادی)، اکتاویان یا همان اگوستوس سزار، اولین امپراتور روم میشود. اگوستوس، که به مدت 40 سال بر امپراتوری روم حکومت کرد، مسئولیت اداره آن را با مجلس سنا (گروهی از مسئولین اداره کننده روم)، تقسیم کرد. او از ارتش روم یک نیروی قوی و آموزش دیده ساخت. روم در طول حکومت او دورانی پر از صلح و شکوه را پشت سر نهاد. اگوستوس همچنین در مورد حفظ موقعیت خود بهعنوان امپراتور خیلی دقت کرد. او یک گارد محافظ ایجاد کرد که به آنها دستمزد خوبی میداد و آنها را گارد پراتور می نامید.
سنای رومکالیگولا
اولین امپراتورهای رومی اعضاء خانواده اگوستوس بودند. گایوس سزار (12 ـ 41 میلادی)، که به کالیگولا (به معنی پوتینهای کوچک) معروف بود، در سال 37 میلادی به امپراتوری رسید. سربازان ارتش، که پدرش فرماندهی آنان را به عهده داشت، نام مستعار کالیگولا را به او دادند، چرا که او پوتین های سربازی کوچکی به پا میکرد.
امپراتور دیوانه
بعد از آنکه کالیگولا امپراتور شد، سلامتی عقل خود را از دست داد. یکی از وقایعی که توسط تاریخ نگار رومی سیوتاتیوس (69 ـ 104 میلادی) ثبت شده است، توضیح میدهد که کالیگولا به ارتش بسیار آموزش دیده و قدرتمند خود دستور داد در ساحل دریا صدف حلزون جمع کنند. او به اسب مورد علاقه خود لقب کنسول (عنوان یکی از مسئولین رده بالای روم)، داده بود. وی همچنین با خواهر خود، «دروسیلا» ازوداج کرد، اما بعدا او را کشت. اعضاء گارد محافظ او (پراتورها) در سال 41 میلادی، او را به قتل رسانند.
نرون
آخرین امپراتوری که به خانواده اگوستوس تعلق داشت، نرون (37 ـ 68 میلادی) بود. در سال 54 میلادی، مادر جاه طلب او، آگویپینا (15 ـ 59 میلادی)، شوهر دون خود را مسموم کرد. شوهر امپراتور کلودیوس (10 قبل از میلاد تا 54 میلادی) بود. در نتیجه پسر 17 ساله او جانشین پدر شد. بعد از آغاز امیدوار کننده حکومت او، نرون بی نهایت بی رحم و فاسد شد. وقتی آگویپینا در زندگی خود سرانه فرزندش دخالت کرد، نرون او را کشت. او به خاطر ضیافت های وحشی خود و توهم او در مورد استعدادش در شعر و موسیقی، شهرت داشت!
رم در آتش
در سال 64 میلادی، آتش سوزی بزرگی شهر رم را نابود کرد. نرون تظاهر کرد که قصد داشته تا شهر رم را با طرح جدیدی بازسازی کند. بسیاری از مردم رم عقیده دارند که خود نرون عمدا آتش سوزی را آغاز کرده است. اما به هر حال، نرون گروه مذهبی جدید، یا مسیحیان را مقصر دانست و آنها را کشت. مخالفان حکومت نرون آنقدر قدرت گرفتند که او را مجبور کردند در سال 68 میلادی، خود کشی کند.
مجسمهٔ رومی سال چهار امپراتور
در سال بعد از مرگ نرون، 4 امپراتور بر سر کار آمدند. یک فرمانده نظامی به نام گالبا (3 قبل از میلاد تا 69 میلادی)، ابتدا قدرت را در دست گرفت. گالبا بهوسیله گارد پراتور، کشته شد. این گارد اتو (32 ـ 69 میلادی)، (حاکم استان رومی اسپانیا) را به عنوان امپراتور اعلام کرد. لژیون روم که در آلمان مستقر بود، با شنیدن این خبر، فرمانده خود وتیلیوس (15 ـ 69 میلادی)، را به عنوان امپراتور معرفی کردند. وسپاسیان (9 ـ 79 میلادی)، یک فرمانده رقیب، وارد رم شد. او وتیلیوس را کشت و خود امپراتور شد.
انتخابات جانشین
وسپاسیان سنتی را ایجاد کرد که بر اساس آن، یک امپراتور حاکم در طول حکومت خود جانشین خود را انتخاب میکرد. و سپاسیان نظم را به روم بازگرداند. او همچنین یک برنامه ساختمان سازی که شامل استادیوم ورزشی رم بود، آغاز کرد. ساخت این آمفی تئاتر بزرگ که سرگرمیهای عمومی در آن اجرا میشد، در طول حکومت فرزند وسپاسیان، تیتوس (39 ـ 81 میلادی)، که بعد از پدرش به امپراتوری رسید، پایان یافت.
امپراتوری استانی
در قرن دوم میلادی، خانوادههای حاکم روم، صاحب نفوذ کمتری در امر انتخاب امپراتور بودند. شهروندان استانهای رومی شروع به اشغال پستهای عالی رتبه در دولت و ارتش، کردند. امپراتورهای بعدی روم از استانهای درون امپراتوری روم، انتخاب میشدند.
تراجان
امپراتور تراجان (53 ـ 117 میلادی) در یکی از استانهای روم به نام آیبیریا «اسپانیای امروز) به دنیا آمد. او یک فرمانده نظامی بزرگ بود و در طول حکومتش، امپراتوری روم از نظر وسعت به اوج خود رسید. وی پیروزیهای نظامی خود را با ساخت بناهای یادبود (ستونهای تراجان)، جشن میگرفت. این ستونها بهوسیله مجسمههایی که پیروزیهای معروف او را نشان میدادند، تزئین شده بودند.
هادریان
پسر خوانده تراجان، هادریان (۷۶ ـ ۱۳۸ میلادی) بعد از او به امپراتوری روم رسید. هادریان بیشتر دوران حکومتش را به مسافرت در استانهای مختلف امپراتوری روم گذراند. او موانع ثابتی در مقابل حمله بربرها که به این سرزمینها روم حمله میکردند، بنا کرد. نمونه چنین بناهای دفاعی، دیوار هادریان، هنوز در شمال غربی انگلیس باقی ماندهاند. هادریان همچنین تغییرات زیادی ایجاد کرد که اداره امپراتوری روم را آسان تر میکرد.
لژیونر رومی
ارتش روم از سربازانی به نام لژیونر تشکیل میشد. یک لژیونر خیلی ورزیده بود. او میتوانست در یک روز ۳۲ کیلومتر (۲۰ مایل) در حالیکه یک بسته به وزن ۴۰ کیلو گرم حمل میکرد، راه برود. یونیفورم یک لژیوتر او را در نبردها محافظت میکرد، و در عین حال به او امکان میداد که به آسانی حرکت کند.
واحد ارتش
«قرن»، واحد ارتش روم بود. هنگامی که در سال 340 قبل از میلاد ارتش روم تشکیل شد. یک قرن شامل 100 سرباز میشد. وقتی فرمانده نظامی رومی، کابوس ماریوس (157 ـ 86 قبل از میلاد) ارتش روم را در سال 100 قبل از میلاد، دوباره سازماندهی کرد، تعداد افراد را در یک قرن به80 نفر کاهش داد. دلیل این کاهش چنین بیان میشد که یک گروه کوچکتر، آسان تر کنترل میشد.
کاری از خط بیداریـ
نقش قزلباشان اناتولی و شاه اسماعیل صفوی درتاریخ ایران
در این بخش که با نگاهی گذرا به تصوف قرنهای هشتم و نهم هجری آغاز خواهیم کرد، شیخ صفی الدین اردبیلی و فرزندانش و نقش آنها در خانقاهداری را خواهیم شناخت. نگاهی گذرا به برآمدن عثمانیها و تشکیل دولت عثمانی خواهیم داشت. نقش صوفیها در آناتولی را با نگاهی گذرا مورد مطالعه قرار خواهیم داد و ضمن آن به پیدایش صوفیان بکتاشی در خاک اناتوری و گسترش آن در میان تاتارهای آناتولی نظری خواهیم افکند. آنگاه خواهیم دید که چگونه یکی از نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی به آناتولی تبعید میشود و با تاتارهای بکتاشی مذهب در تماس شده رهبری آنها را برعهده میگیرد و شیعۀ بکتاشی میشود و چند سال بعد با عقاید و افکار نوینی به ایران برمیگردد. سپس رخدادها را تا روی کار آمدن شاه اسماعیل صفوی دنبال خواهیم کرد، شاهد تحریکات قزلباشان بکتاشی صفوی در آناتولی خواهیم بود که به لشکرکشی سلطان سلیم عثمانی به ایران و فاجعۀ چالدیران خواهد انجامید و آنگاه وقایع را تا پایان عمر شاه اسماعیل دنبال خواهیم کرد و خواهیم دید که روی کار آمدن قزلباشان صفوی چه لطمههای بزرگی به تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران زده است.
تاریخ یونان باستان
شاعر ملی سرود آزادی یونان را سر می دهد.
در سال ۱۸۲۳ دیونیسیوس سولوموس،شاعر مشهور یونانی،شعر سرود آزادی را سرود.دراین شعر تصویری ارائه شده که گویا آزادی یونان از استخوان تمام قهرمانان گذشته که جان خود را فدای دفاع از خاک یونان کرده اند،بر می آید.چند بند اول از ۱۵۸بند شعرکه در اینجانقل شده اند سرود ملی یونان را تشکیل می دهد
من تورا می شناسم از تیغه هراس انگیز شمشیرت
من تورا می شناسم از چشمانت
که جهان را شتابناک نگاه می کند
بر خواسته از استخوان ها
یک اثر مقدس یونانی
وشجاع چون باستانیان
درود بر آزادی،درود
آنجا که شما زندگی می کنید
با دردی جانگاه در وجودتان
در انتظار آوایی هستید
که شمارا بخواند((دوباره برخیزید))
آن روز دیر زمانی بود که به تاخیر افتاده بود
گویی کفن شده بود
زیرا ترس مارا وحشت زده
وبندگی کمرمان را خم کرده بود...
شما که از غم و غصه تحقیر شده بودید
سرتان را به زیر انداختید
مثل فقیران از در گاه رانده
مثل کسانی که زندگیشان سراسر مصیبت است
آری،اماامروز هر پسر یونانی
با قدرت وپایداری تزلزل ناپذیر می جنگد
بدون خستگی در جستجو
مرگ یا پیروزی
نظریه یونانی ها درباره زندگی پس از مرگ
یونانی ها درباره زندگی پس از مرگ چه تصوری دارند؟
در یونان کهن،مردم هنوز تصور و تجسم دقیقی درباره اینکه آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد یا نه نداشتند. اما بعدها در دوران شکوفایی یونان باستان،به عنوان مثال، جهان زیرین توسط هومر به طور دقیق وصف گردید:دروازه عریضی درست زیر زمین آنجا که نور پایان می یابد ،به داخل قلمرو ظلمانی و تاریک هایدس(در روم:ارکوس)راه می یافت. ورودی این دروازه را سگ سه سر، زربروس نگهبانی می کرد تا هیچ روحی نتواند از دست هایدس فرار کند.شارون قایقران با قایق پارویی کوچکی ظاهر می شد و روح شخص مرده را روی آب سیاه رود خانه استیکس قرار می داد این رودخانه دور قلمرو مردگان جریان داشت. آنگاه دادرس مردگان حکم را می خواند ودرستکاران به سمت راست می رفتند از نهر لیثه که به صافی نقره بود ،آب می نوشیدند ودردها و رنج های زمینی خود را فراموش می کردند. سپس به صورت اشباحی بدون وجود مادی،در الیزیوم سیر می کردند و می گشتند. در الیزیوم،بهار بهار جاویدان حکمفرما بود.
گناهکاران و کجرمان برعکس، به سمت چپ وبه عمق تارتاروس نزول می کردندمکانی که آن را نهر آتش گذرانده و سوزانی احاطه کرده بود. در آنجا اینی ها بدکاران را شکنجه و عذاب می کردند و زندگی پر از رنج و شکنجه ای در انتظارشان بود.
ساطیر یونان باستان
آشیل:پسر«پله»پادشاه«پته» ومادرش«رب النوع ته تیس»بود.درجریان جنگ تروا،وی با «آگاممنون» یکی از اساطیر اختلاف پیدا کرد. وی پسر آپولون را اشتباها کشت ونیز«هکتور» پهلوان افسانه ای یونان را به قتل رسانید.
آفردویت: رب النوع عشق و دختر«زئوس»و«دیون» بود و آرس خدای جنگ را دوست داشت ونیز عاشق«آدونیس» بود که «پرسه فون» رب النوع دیگر نیز عاشق او بود و او را در میان خود قسمت کردند.خشم آفردویت سبیار خطرناک و مدهش بود.
آکاکالیس: یکی از دختران«مینیوس» و معشوقه«هرمس»و«آپولون»بود و از آن دو چهار پسر یافت به نامهای سیدون،ناکوس،میلتوس و آمفی تمیس. یکی از فرزندان او را به نام میلتوس به فرمان آپولون ماده گرگهای جنگل شیر دادند.
آکالانتیس :یکی از ۹دختر پادشاه مقدونیه بود که دائم باهم برسر اینکه چه کسی بهتر آواز می خواند دعوا داشتند واز خدایان قضاوت می خواستند و سرانجام نیز خدایان اورا به صورت«مرغ سقا»در آوردند وخواهران اونیز هریک به پرنده ای مبدل تبدیل شدند.
آکاماس:پسر «ته سه» و «فدره»بود.در جریان جنگ تروا بادختری به نام«لائودیسه»ازدواج کرد وسپس قبرس را آباد کرد وچون به خود مغرور شد،خدایان از او در خشم شدند و روزی از اسب به زیر افتاد و شمشیر خودش در شکمش رفت و اورا کشت.
آکه لوس:نام خدای رودخانه ای به همین نام در یونان است وبه خاطر دختری به نام«دژانیر» با هرکول قهرمان معروف اساطیری در افتاد و هنگام جنگ به صورت گاوی در آمد ولی هرکول یک شاخ اورا کند ودر عوض دریافت آن شاخ،ازدژانیر صرف نظر کرد.
آکون تیوس: وی از اساطیر درجه دوم است.عاشق دختری به نام«سیدی پی یه»شد وپدر دختر، او را به مرد دیگری داد ولی هر بار هنگام عروسی با او بیمار شد و ازدواج صورت نگرفت تا سرانجام به توصیه خدایان پدر«سیدی پی یه»او را به عقد آکون تیوس در آوردند.
{در سال ۴۰ دهجری سحرگاه نوزدهم ماه رمضان که امام علی(ع) ضربت خورد،فرمود:}
شکوه با پیامبر(ص)
همان گونه که نشسته بودم،خواب چشمانم را ربود،رسول خدا(ص) رادیدم،پس گفتم ای رسول خدا!از امت تو چه تلخی هادیدم واز لجبازی ودشمنی های آنها چه کشیدم!
پیامبر(ص) فرمود:نفرینشان کن.گفتم:خدا بهترخدا بهتر از آنان رابه من بدهد،وبه جای من شخص بدی را برآنها مسلط گرداند.
فیدیاس چگونه پیکره زئوس را خلق کرد؟
فیدیاس ابتدا در کارگاه هنری خود داربستی ازآهن،چوب و گچ،به اندازه تقریبی پیکره زئوسی که در نظر داشت خلق کند،برپاکرد.آنگاه آن قسمتهایی از بدن که پوشیده نبود،یعنی صورت،بازوان،دست ها و پاها باعاج فیل که هنرمندانه واستادکارانه شکل یافته بود و حالت داده شده بود،روکشی شد.این افسانه در یونان زبانزد بود،که زئوس فیلها را برای این خلق کرده است،که عاج لازم برای ساخت پیکره خود را فراهم کند. موها،جامه و صندلیهای زئوس ازطلا درست شده بود.محاسبات درباره میزان طلای به کار رفتهشده در پیکره های مشابهی که توسط فیدیاس ساخته شده،این حدس و گمان را بوجود می آورد که در مجسمه زئوس در المپیا تقریبا۴۴تالنت،یعنی حدود ۲۰۰کیلوگرم طلا مصرف شده بود.باقیمتهای امروزه می توان گفت که تنها برای طلای پیکره زئوس معادل ۶میلیون مارک(واحد پول آلمان)هزینه شده است. چشمان خدا احتمالا از سنگهای قیمتی به بزرگی یک مشت بوده است.
ارتفاع کلی پیکره ۱۲ متر بود. قامت(نایک)الهه پیروزی به تنهایی به اندازه یک مرد کامل وبالغ بود. بدیهی است که نقل مکان این مکان این پیکره عظیم به صورت یکپترچه از کارگاه به معبد که در جوار کارگاه قرار داشت غیرممکن بود.
به احتمال زیاد،فیدیاس پس ازپایان کار مجسمه زئوس، آن را به قطعات متعددی کوچکتری از جدا کرده است،آنگاه دستور داده این قطعات را به داخل{سلا}یا پرستشگاه حمل کنند و سپس آنهارا دوباره به شکل زئوس نیرومند و عظیم روی هم سوار کرده است.
در آن زمان در یونان ساختمانها با پیکره های بیشماری وجود داشت،که از دیدگاه هنری با پیکره ی زئوس ساخته ی فیدیاس کاملا برابری میکرد. بنابراین چرا فقط همین مجسمه ی زئوس المپیا به عنوان یکی از عجایب جهان به شمار آمده و مثلا مجسمه ی آتنه ساخته ی همین پیکرتراش و یا آکروپولیس جزو عجایب جهان محسوب نمیشود
پیکره زئوس در المپیا
در یونان باستان هر چهار تابستان یکبار واقعه شگفت آوری به وقوع می پیوست:حال چه در همان زمان«آتنیها»در حال جنگ علیه«اسپارتها» بودند یا«ایونیها» در حال جنگ علیه «تبیها»چه در همان زمان دو ارتش آماده جنگ در مقابل هم صف آرایی کرده بودند؛چه شهرا در حال محاصره،تسخیر و غبارت بودند؛در ست مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده باشد،جوانان،آتنی،اسپارتی و مردان و جوانان از سراسر یونان از کنار ارتشهای در حال جنگ و شهرهای محاصره شده عبور می کردند و خود را به «المپیا»یکی از عبادتگاههای زئوس در ۲۶۰ کیلو متری شمال غربی آتن می رساندند. زیرا در آنجا دوباره جنگ بزرگ برقرار می شد،وتا زمانی که این جشن ادامه داشت،صلح در اطراف این پرستشگاه برقرار بود.تمام شرکت کنندگان برای رفت و آمد به «المپیا»آزادی مطلق داشتند؛البته جنگ در سرزمین های دورتر می توانست ادامه یابد.زئوس خدای خدایان یونانی اینطور می خواست و این جشن همواره به افتخار او برپا می شد. علاوه برآنزئوس خالق قدرتمند آذرخش، اینطور دستور داده بود.
«کرونوس»پدر زئوس بنا بر افسانه ها،در قسمت بالای المپیا می زیست.غیبگویی برای او پیشبینی کرده بود،که یکی از پسرانش اورا از تخت به زیر خواهد کشید.از آن پس کرونوس تمام فرزندان خود را بلافاصله پساز تولد می بلعید،به هر صورت هنگامی که بچه ششم، یعنی زئوس، متولد شد،همسر کرونوس«رها»دست به حیله ز:اوبه جای نوزاد قطعه سنگی در قنداق پیچید،و«کرونوس»که بسییار خشمگین بود آن را بلعید.زئوس در مکانی مخفی بزرگ شد. هنگامی که او به سن بلوغ رسید، تصمیم گرفت ازاعمال ستمگرانه پدرش انتقام بگیرد: زئوس ابتدا به پدرش داروی مخصوص قی و تهوع خورانید،که بر اثر آن «کرونوس» ۵پسر و دختری که پیش از زئوس متولد شده بودند و او بلعیده بود،زنده بالا آورد.آنگاه نوبت به مبارزه بی رحمانه تن به تن میان پدر و پسر رسید.زئوس بر پدرش پیروزشد و پدرش را به«تارتاروس»،جهنم عهد باستان افکند. ازآن به بعداو پادشاه مطلق«المپ»،شاه خدایان و انسانها و خدای آب و هوا بود.او برای یاد بود پیروزیش مسابقات ورزشی المپیا را ترتیب داد.
به این ترتیب برای نخستین بار در سال۷۷۶ قبل از میلاد و هر چهار سال یکبار جشنبزرگی برپا می شد، که طی آن اعمال ومراسم مذهبی جای خود را به مبارزات نمایشی ورزشی سخت می داد.این جشنها «بازیهای المپیک»نام گرفت و فاصله زمانی میان دوبازی بقه عنوان مقیاس زمانی این سالها«المپیاد»نامیده شد.هر«المپیاد»به نام یکی از برندگان آخرین مسابقات المپیک نامگذاری می شد.اگر امروزه هم این رسم برقرار بود،مثلا فاصله زمانی بین بین بازی های المپیک ۱۹۸۸-۱۹۸۴به نام شنا گرآلمانی «مایکل گروس»خوانده می شود.
اساطیر یونان باستان
آپلون:
پسر«زئوس»و«لتو» وبرادر دوقلوی«آرتمیس»از خدایان الپ بودوی خداوند موسیقی،پیشگویی و نباتات بود و اورا خدای شبانی و جنگ نیز می دانستند. وی دوبار به سبب اعمال خود موجب خشم زئوس شد.
آتالانت:
از زنان اساطیری بود و ماده خرسی به او شیر دادو به خاطروفاداری به« آرتمیس»برادر آپولون با کسیازدواج نمی کرد مگر اینکه در مسابقه دو بر او پیروز شود و جوانی به نام «هیپو میس»برنده شد وبا او ازدواج کرد.ولی زئوس آن دورا به دو شیر مبدل کرد
آترا:
دختر «پیته» بود و گرچه با«اژه ازدواج کردامااولین باربا«پوزئیدون»در آمیخت وفرزند وی نیمه رب النوع بود واین فرزند«تزه» نام داشت. و چون تزه مرد آترا از فرطاندوه و قصه دق کرد و بدرود زندگی کرد.
آته نا:
دختر«زئوس»و«مه تیس»بود وزئوس اورا بلعید تا فرزند وی خدای خدایان نشود.ولی بعد توسط «هفائیس توس»آته نا را ازسر او بیسرون آورد. آته نا رب النوع جنگ بود و رب النوع عقل و هنر نیز بود. آتن پایتخت یونان به نام اوست.
آرتمیس:
پسر «زئوس»و«لتو»و خواهر دوقلوی آپلون بود وی همیشه باکره بود و همیشه مسلح بود وزنان زائو را که درد می کشیدند. ازمیان می برد.قهرمان غول آسای اساطیر به نام«اوریون»نیز توسط او کشته شد و ایفی ژنی دختر آگاممنونهم قربانی او شد.
آژاکس بزرگ:
پسر «تلامون»از قهرمانان جنگ «تروا»بسیار سختگیر و از خدایان هراسان بود.وی به خاطر آنکه «اولیس»قهرمان قهرمانان معرفی شد به جنون دچارشد و به کشتار جانوران مقدس رداخت و سر انجام مغضوب خود شدو خود را کشت.
آژاکس کوچک:
پسر«اولیه»و جنگ آوری خشن بودو به همی خدایان بی اعتنا بود. واز این بی اعتنایی بیش از همه آته نا عصبانی شد و بعد از بلا های متعددی که برای تنبیه او بسرش آمد،با کمک«پزئیدون» آژاکس را به دریا افکندواورا غرق کرد.
طبیعت یونان
شبه جزیره بالکان،درجنوب اروپا واقع شده است.قسمت زیادی از بخش جنوبی آن در دریا پیش می روددر این بخش، کشور کوهستانی کوچکی قرار گرفته است که یونان نام دارد. دریونان طی دوماه زمستان باران می بارد و بوران های شدید در می گیرد. بقیه اوقات سال،تقریبا،خورشید سوزان پیوسته می در خشد و آسمان پاک است و لاجوردی. تایستان یونان، خشک و گرم است رود خانه های یونان بزرگ نیستند ،وتقریبا،تابستان ها می خشکند یونان از سه بخش تشکیل شده است:یونان جنوبی یا پلوپونز،یونان مرکزی،یونان شمالی. خلیج های ژرف دریایی،پلوپونز را از بقیه یونان جدا می سازد تنها برزخ باریکی وجود دارد که پلوپونز را به یونان مرکزی متصل می کند.
گردآوری:خط بیداریـ
شیوه های ساده برای رفع خستگی
زندگی ماشینی و کار و مشغله زیاد باعث شده خستگی و بی حوصلگی به بخشی از زندگی روزمره ما تبدیل شود
خستگی و بی حوصلگی، ۲ویژگی بارز انسان های امروزی می باشد. گرفتاری هایی که ما درطول شبانه روز به آنها برخورد می کنیم باعث می شوند که خیلی زود درخود احساس خستگی کنیم .
این خستگی بیشتر اوقات جسمی نیست و متاسفانه این روح ماست که خسته شده و احتیاج به بازسازی خود دارد. این بازسازی روح شاید در ابتدا دشوار به نظر برسد اما می توان راه های ساده ای برای آن پیشنهاد کرد. ما در اینجا به بیان ۳روش ساده می پردازیم که می توانند استرس و خستگی را طی مدت کوتاهی از ما دور نموده و آرامش از دست رفته مان را بازگردانند.
۱- یک فنجان چای بنوشید:
برخیزید و کتری را به روی اجاق بگذارید و چای کیسه ای با طعم مورد علاقه خود را انتخاب کرده و فنجانی که آن را دوست دارید قرار دهید. همین مقدمات ساده تهیه چای را با آرامش و علاقه انجام دهید. خواهید دید که چگونه عمل ساده ای که بارها در طول روز با بی توجهی انجام می دهید این بار باعث آرامش شما می شود.
دست خود را اطراف فنجان گرم قرار داده و در بخار تولید شده فنجان تنفس کنید و سعی کنید در این لحظات فکر خود را آزاد نمایید.
۲- بنویسید:
گاهی اوقات بهترین روش برای آرام کردن ذهن کار کشیدن از آن است. چه چیزی ذهن شما را مشغول کرده است؟ بیماری یکی از بستگان یا مخارج زندگی؟
دست به کار شوید، یک قلم و کاغذ آماده کنید، درمورد نگرانی ها و استرس هایتان فکر کرده و سپس تمام آنچه که در ذهن تان وجود دارد برروی کاغذ پیاده کنید. اصلا به درهم و برهم بودن مطالبی که می نویسید توجه نکنید. فقط بنویسید.
هرچیزی که فکر شما را درگیر خودش کرده است باید برروی کاغذ بیاید. با این عمل ذهن شما تخلیه می شود و پس از آن احساس خوبی خواهید داشت.
۳- آواز بخوانید:
بله آواز خواندن کاریست که آرامش فوق العاده ای به شما می دهد. کافیست به ترانه مورد علاقه خود گوش داده و همراه با آن بخوانید. خجالت را کنار بگذارید و تصور کنید شما خواننده این ترانه هستید. اجازه دهید تمام خستگی و استرس های شما با آواز خواندن از بدن تان خارج شوند
پیروز باشید
گرد آوری:خط بیداریـ
تاریخ ایران زمین از دورترین دوران تا سال ۶۲۸ میلادی
گزینوفون مینویسد: کودکان ایرانی در مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره میآموزند. معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان بهتمرین میگذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوهخواری و تغلبکاری و تعدی و اموری که معمولاً اتفاق میافتد را برضد برخی از دانشآموزان مطرح میکنند و از دانشآموزانِ دیگر میخواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد میگیرند که بهکسانی که اتهام ناروا بهدیگران میزنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا میشوند و میکوشند که خودشان را بهبهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. آنها حتی میآموزند که کسیکه توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی از انجامش خودداری میورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا میشمارند، و ناشکری را درخور کیفر میدانند. این از آنرو است که آنها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفهاش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال میکند؛ و کسیکه در انجام وظیفهاش اهمال کند انسان بیشرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی که در این مدارس بهکودکان داده میشود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین بهکودکان میآموزند که چهگونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ بههمین جهت، دانشآموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا میخورند، و این غذا را نیز آنها از خانههایشان با خودشان میآورند. کودکان درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبینافکنی میآموزند. اینها آموزشهائی است که تا سنین 15 و 16 سالگی بهکودکان و نوجوانان داده میشود، و پس از آن آنها وارد دوران جوانی میشوند و چیزهائی بهآنها آموخته میشود که مخصوص بزرگسالان است
افلاطون مینویسد: بزرگزادگان ایرانی در هفتسالگی اسبسواری میآموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته میشوند. خردمندترینِ آموزگار شیوههای خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (بهتعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) بهآنها آموزش میدهد؛ درستکارترین آموزگار بهآنها میآموزد که در همۀ زندگی راستگو و راستکردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوههای حکومت بر خویشتن را بهآنها میآموزد؛ و دلیترین آموزگار بهآنها میآموزد که دلیر و بیباک باشند
هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان مینویسد که ایرانیان دروغ را بزرگترین گناه میدانند، و وامداری را ننگ میشمارند، و میگویند وامداری از اینرو بد و ناپسند است که کسیکه بدهکار باشد مجبور میشود که دروغ بگوید؛ از اینرو همواره از ننگِ بدهکار شدن میپرهیزند. ایرانیان بههمسایگان احترام بسیار میگزارند، هرچه همسایه نزدیکتر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائینتری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچگاه در حضور دیگران آب دهان نمیاندارند و این کار را بیادبی بهدیگران تلقی میکنند؛ آنها هیچگاه در حضور دیگران پیشاب نمیکنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات میکنند و هیچگاه چنان زیادهروی نمیکنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ میشمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا میکنند و سفرههای گوناگون میکشند، گاو و گوسفند سرمیبرند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش میکنند (خیرات و صدقه میدهند). آنها هیچگاه در آبِ رودخانه پیشاب نمیکنند و جسم ناپاک در آب جاری نمیاندازند؛ و اینها را از آنرو که سبب آلوده شدن آب جاری میشود گناه میشمارند
هرودوت مینویسد که ایرانیان معبد نمیسازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمیسازند. آنها خدای آسمان را عبادت میکنند و میترا و اَناهیتا و همچنین زمین و آب و آتش را میستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی میکنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم میکنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را بهخدا داد، زیرا میگویند که آنچه بهخدا میرسد و خشنودش میسازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی میخواهند قربانی بدهند حیوان را بهجائی که فضای باز است میبرند، آنگا بهدرگاه خدا دعا میکنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور دعا میکنند و خودشان را نیز یکی از اینها میشمارند
زرتشت میگوید: پروردگارا! آنگاه که تو مردم را بهنیروی مینَویِ خویش آفریدی و قدرت درک و شعور بهآنها دادی؛ آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛ آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغآموز و راستآموز، یعنی هم آنکه نمیداند و هم آنکه میداند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و ذهنیتِ خویش بهبانگ بلند تعلیم میدهد و مردم را بهسوی خویش فرامیخوانَد. انسان نیکاندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای خویش را بهاو میبخشد تا راه درست را برگزیند
انسانِ باخردی که خردِ اندیشهورِ خویش را بهکار میگیرد با گفتار و کردارش عدالتخواهی و راستکرداری و نیکاندیشی را گسترش میدهد، پروردگارا، چنین کسی بهترین یاورِ تو است.
کسیکه با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترینها را از راه کلامِ آموزندۀ اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد، اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است بهبهترین وجهی شناخته است.
هرکه بهوسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان بردارد و بدکاران را راهنمائی کند تا از بدی دست بکشند و بهنیکی بگرایند ارادۀ اهورَمَزدا را بهنحو خوشنودگرانهئی تحقق بخشیده است.
کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی که به سوی جایگاه اهورَمَزدا رهنمون باشد را در زندگیش در این جهانِ مادی بهما نشان دهد بهبهترین و برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است
یک کاهن بزرگ بابلی دربارۀ کوروش بزرگ چنین نوشته است:
در ماه نیسان در یازدهمین روز (روز 12 فروردین) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش بهخاطر باشندگانِ بابل امانِ همگانی اعلان کرد.… او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودش برای اینکار پیشقدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِ دیوار شهر کرد.… پیکرههای خدایانِ بابل، هم زنخدا هم مردخدا، همه را بهجاهای خودشان برگرداند. اینها خدایانی بودند که سالها بود از نشیمنگاهشان دور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را بهخدایان برگرداند. مردمی که ضعیف شده بودند بهدستور او دوباره جان گرفتند، زیرا پیشترها نانشان را از آنها گرفته بودند و او نانهایشان را بهایشان بازگرداند.… اکنون بههمۀ مردم بابل روحیۀ نشاط و شادی داده شده است. آنها مثل زندانیانیاند که درهای زندانشان گشوده شده باشد. بهکسانیکه در اثر فشارها در محاصره بودند آزادی برگشته است. همۀ مردم از اینکه او (یعنی کوروش) شاه است خشنودند.
کاهن بزرگ مصر دربارۀ داریوش بزرگ چنین نوشته است:
شاهنشاه داریوش، شاهِ همۀ کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود بهمن فرمان داد که بهمصر برگردم و تأسیسات حیاتبخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آنگونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از اینزمین بهآن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود را انجام دادم. کارمندان را بهخدمت گرفتم همه از خاندانهای سرشناس نه از مردم عادی. آنها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشۀ پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته بهآنها تحویل داده شود تا پیشۀ خود را بهخوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری که پیشترها در کتابها مقرر شده بود را در اختیار آنها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا بهفضیلت این علم واقف بود. او میخواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشنها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود.
گرد آوری:خط بیداریـ
در این تحقیقات جدید همچنین تاکید شده است که در آمریکا عکسبرداری (رادیولوژی) مستمر و دوره ای از دندان ها بزرگترین و عمومی ترین روش تابش اشعه ایکس به افراد سالم است که از نظر پزشکی و سلامتی به این حد از قرار گرفتن در معرض اشعه ایکس نیاز ندارند.
این تحقیقات که توسط گروهی از پژوهشگران در دانشگاه «یل» انجام شده تاکید می کند که شمار زیادی از افرادی که به دندانپزشکی مراجعه می کنند هر ساله برای عکسبرداری از ناحیه دهان در معرض اشعه ایکس قرار می گیرند. در صورتیکه توصیه های پزشکی و سلامت عمومی نشان می دهد که انجام این عکسبرداری ها هر چند سال یک بار کافی است.
با وجودیکه اکثر تومورهای مننژیت خوش خیم هستند ولی این احتمال وجود دارد که ضریب رویش آنها افزایش یافته و گاه به حدی بزرگ می شوند که عوارض جانبی جدی مثل از دست دادن شنوایی ، ضعف بینایی، فراموشی و سردردهای مزمن را به وجود می آورند.
در گذشته نیز تحقیقات کم دامنه تری در مورد ارتباط بین تاباندن اشعه ایکس به ناحیه سرو صورت با رویش و رشد تومورهای مغزی انجام شده بود. اما در تحقیقات جدید که پر دامنه ترین مورد از پژوهش های مشابه است مشخص شده است که در میان افرادی که هر سال برای عکسبرداری از دندان مورد تابش اشعه ایکس قرار می گیرند احتمال ابتلا به تومورهای مننژیت 40 تا 90 درصد بیشتر از دیگران است.
این تحقیقات ارتباط این دو موضوع را نشان می دهد ولی ثابت نمی کند که بروز و رشد تومورهای مغزی لزوما ناشی از تابش بیش از حد اشعه ایکس است. این تحقیقات براساس آزمایش های بالینی روی هزار و چهارصد نفر از افراد سن 2 تا 69 ساله انجام شده که تومورهای مننژیت داشتند. بررسی سابقه پزشکی این افراد نشان داده که ارتباط بین اشعه ایکس و احتمال بروز و رشد تومورهای مغزی در بین افرادی که زیر سن 10 سال مورد تابش اشعه ایکس قرار گرفته اند بیشتر از دیگران است.
نتایج این پژوهش در شماره اخیر نشریه «موسسه سرطان آمریکا» منتشر شده است.
جامعه دندانپزشکی آمریکا در واکنش به انتشار نتایج این تحقیقات در بیانیه ای اعلام کرد که دستورالعمل و راهنمای این نهاد به دندانپزشکان این است که فقط در صورت لزوم از عکسبرداری و اشعه ایکس استفاده کنند. این نهاد همچنین اعلام کرده که برای کاستن از تاثیرات منفی اشعه ایکس بر ناحیه سر و گردن بیماران باید از پوششهای محافظ برای پوشاندن سر و صورت بیمار و همینطور فیلمهای با سرعت بالا و یا عکسبرداری دیجیتال استفاده شود که مدت زمان تابش اشعه را کاهش می دهد.
در بیانیه جامعه دندانپزشکی آمریکا همچنین گفته شده است که برخی از بیماری های ناحیه دهان و دندان ، از جمله پوکی دندان ، وجود عفونت و یا غده را نمی توان با معاینات معمولی تشخیص داد و بنابراین استفاده از عکسبرداری با اشعه ایکس برای تضمین سلامت بیمارن ضروری است.
به نوشته سایت رادیو فردا، برخی از متخصصان مغز و اعصاب در آمریکا ضمن استقبال از یافته های این پژوهش جدید می گویند در مورد ارتباط بین تومورهای مغزی و تابش اشعه ایکس باید تحقیقات بیشتری انجام شود. ولی در عین حال تاکید می کنند که این تحقیقات بر یک اصل مهم تاکید دارد و آن این است که از تابش اشعه ایکس فقط باید در مواردی استفاده کرد که واقعا ضروری است.
مردم و دندانپزشک ها باید عادت کنند که تابش اشعه ایکس در هر صورت قرار دادن بدن در معرض یک عامل غیرطبیعی است و فقط در شرایطی باید چنین کاری کرد که عارضه های موجود در بیمار ثابت کند چنین روشی ضروری است.
بیماران مبتلا به تومور مغزی در بیشتر موارد با علائم افزایش فشار جمجمه یعنی سردرد، تهوع و استفراغ به پزشک مراجعه میکنند.
دکتر عباس امیر جمشیدی جراح مغز و اعصاب در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان ایسنا منطقه علوم پزشکی تهران، گفت: علاوه بر علائم فوق و بسته به محل تومور علائمی همچون تشنج، فلج اندامها و اختلات بینایی و شنوایی هم میتواند بروز کند.
وی افزود: تومورهای مغزی به دو نوع خوش خیم و بدخیم تقسیم میشوند که این به تنهایی در تعیین پیش آگهی و آینده بیماری کافی نیست و محل تومور هم حائز اهمیت است. چون حتی یک تومور خوش خیم، اگر در محلی حیاتی قرار گرفته باشد، میتواند از نظر سیر بالینی بدخیم در نظر گرفته شود و به مرگ زودرس بیمار منجر شود.
این استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران تصریح کرد: شیوع تومورهای مغزی در سنین مختلف متفاوت است و در کودکان و سنین بالای 55 سال بیشتر از نوع بدخیم است. در حالی که در سنین میان این دو شیوع تومور خوش خیم و بدخیم نسبتاً یکسان است.
وی افزود: شایعترین تومور کودکان تومورهای حوزه خلفی هستند که از نوع مدولوبلاستوم و آپاندیموم میباشند در حالی که در بزرگسالان بالای 55 سال بیشتر تومورهای بدخیم از نوع گلیوبلاستوم هستند.
دکتر جمشیدی خاطرنشان کرد: درمان این تومورها جراحی و نیز در کنار آن شیمی درمانی و درمان دارویی است.
این جراح مغز و اعصاب در پایان یادآور شد: بیماران عموماً اظهار میکنند که این نوع سردرد را قبلاً تجربه نکردهاند ولی کلاً شبیه سردرد عادی است که در مراحل اولیه با داروهای مسکن معمولی همچون استامینوفن بهبود مییابد اما در مراحل انتهایی این داروها تأثیری ندارد.
و در پایان گزارش سعی کردیم که راههای درمان را برای شما عزیزان بنویسیم:
اصول کلی:
• روشهای زیادی برای تعیین محل تومور مغزی به کار گرفته میشوند: نواز مغز،سیتی اسکن،ام-آر-آی، عکسبرداری از جمجه، استخوانها،ریه ها و دستگاه گوارش
• برای تأیید تشخیص، نمونهبرداری از تومور به احتمال زیاد لازم خواهد بود.
• آزمایش خون و مایع نخاع
• در صورت امکان، عمل جراحی برداشتن تومور تا حد ممکن (تا به این ترتیب از فشار روی مغز کاسته شود).
• امکان دارد از اشعه درمانی استفاده شود
داروها:
• داروهای کورتیزونی برای کاهش تورم بافت مغز
• داروهای ضد تشنج برای کنترل حملات تشنج
• داروهای ضد درد
• داروهای ضد سرطان
فعالیت:
تا حدی که قدرت شما اجازه میدهد فعالیت خود را حفظ کنید. کار، ورزش و فعالیت بدنی متوسط داشته باشید. زمانی که خسته میشوید استراحت کنید.
رژیم غذایی:
رژیم غذایی عادی و متعادل داشته باشید. اگر قادر به خوردن غذای عادی نباشید، شاید اضافه کردن مکمل ویتامینی و مواد معدنی لازم باشد.
در این شرایط به پزشک خود مراجعه نمایید:
• اگر شما یا یکی از اعضای خانواده تان علایم تومور مغزی را دارید.
• اگر دچار علایم جدید وغیرقابل کنترل شده اید. داروهای مورد استفاده در درمان ممکن است عوارض جانبی به همراه داشته باشند
با تشکر
گردآوری:wake-hand.mihanblog.com
گنجشک میخندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه میپاشم؟؟؟
من میگریستم...به اینکه حتی او هم محبت مرا از سادگی ام میپندارد
سیزدهمین روز از هر ماهی در گاهنامهی ایرانی تیر یا تیشتر نام دارد و روز سیزده ماه فروردین به جشن سیزده بدر و روز طبیعت نام گذاری شده است.
جشن سیزده فروردین ماه روز بسیار مبارک و فرخنده است. ایرانیان چون در مورد این روز آگاهی کمتری دارند آن روز را نحس می دانند و برای بیرون کردن نحسی از خانه و کاشانهً خود کنار جویبارها و سبزه ها می روند و به شادی می پردازند. تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است. بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار مسعود و فرخنده دانسته اند.
نخست باید به این موضوع توجه داشت که در فرهنگ ایرانی، هیچ یک از روزهای سال «نحس» و «بدیومن» یا «شوم» شمرده نشده، بلکه چنانچه می دانیم هر یک از روزهای هفته و ماه نام هایی زیبا و در ارتباط با یکی از مظاهر طبیعت یا ایزدان و امشاسپندان داشته و دارند،(نگاه کنید به نام روزهای ماه) و روز سیزدهم هر ماه خورشیدی در گاهشماری ایرانی نیز «تیر روز» نام دارد که از آن ِستاره ی تیشتر، ستاره ی باران آور می باشد و نیاکان فرهیخته ی ما از روی خجستگی، این روز را برای نخستین جشن تیرگان سال، انتخاب کرده اند.
نام گذاری این روز:
در سیزدهمین روز از تیر ماه، آرش كمانگیر، پهلوان ایرانی با پرتاب تیر، مرز میان ایران و توران را جدا كرد و در پی آن اشتی مردمی را میان توران و ایران كه سال ها در جنگ بودند پایدار ساخت. به یادبود او ایرانیان جشن تیرگان را در ماه تیر برپا كردند و سیزدهمین روز از هر ماهی را تیر یا تیشتر نامیدند.
تِشتر یا تیر كیست؟
در میتختهای (اساطیر، Myths) ایرانی، تِشتر یا تیر ایزد بانوی بارندگی است كه در آسمانها به ریخت اسپ سپیدی در رهروی است و هرگاه با دیوی به نام اَپوش بجنگد و برنده شود، سالی پر از سبزی و خرمی و باران در پیش است. از سویی گویند كه جمشید شاه پیشدادی هم هر سال در روز سیزده نوروز در دشت سبز و خرم چادر بر پا می کرده و بارهمگانی می داده که سپس به گونهی آیین درمی آید و از همین روی ایرانیان روز سیزدهم فروردین كنار سبزهها، چشمه سارها و جویبارها میروند و به ویژه زنان كه نمایندهی آناهیتا، ایزد بانوی آب هستند با نوازش سبزهها و گره زدن آنان {داستان گره زدن سبزه در پایین آورده شده}، پشتیبانی خود را از ایزد بانوی باران نشان میدهند.
برگزاری آیین جشن سیزده بدر:
نیاكان ما پس از دوازده روز جشن که یاد آور دوازده ماه سال است، روز سیزدهم را پایان جشن بزرگ نوروز می دانستند. امروزه هم هنوز روز سیزدهم فروردین همانند شب پایانی چهارشنبه سال جایگاه ویژهای دارد. اگر با چهارشنبه سوری به پیشواز نوروز می رویم، با جشن سیزده بدر همراه با شادی به پادرهه/بدرهه (بدرقه) آن می رویم.
آنان از بامداد روز سیزده فروردین سفره نوروزی را بر می چیدند و سبزه ها را با خود بر می داشتند و به دشت، بیابان و کشتزارها می بردند و به آب روان می سپردند كه نشانهی پیشكشی دادن به ایزد بانوی آب ها است و با نیایش به درگاه اهورامزدا آرزوی بارش باران و سالی پر از فراوانی و شادی می كردند.
آنان در زمین تازه روییده و سرسبز و آکنده از انبوه گل و گیاهان بیابانی به شادی، ترانه سرایی، پایکوبی، بازی های گروهی، بادبادک پرانی، سوارکاری، هماورد جویی جوانان، آب پاشی و آب بازی می پرداختند و با گرد آوری سبزه از دشت و كوه به پختن آش و خوراکی های ویژه می پرداختند، که همه ریشه در فرهنگ زیبای ایرانی دارد و آن شاد کردن، خنداندن و آشتی و در پی آن فروریختن اندیشه های پلید و تیره است.
بخشی دیگر از آیین های زیبای سیزده بدر با سرنوشت در پیوند است، برای نمونه: شگون (فال) گوش ایستادن، شگون گیری و به ویژه شگون کوزه، گره زدن سبزی و گشودن آن، بخت گشایی که در سمركند (سمرقند) و بخارا رواج دارد ونمونه های پرشماردیگر...
hamazoor.ir
ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه راجع به جشن تیرگان چنین میگوید :
هنگامی که افراسیاب پادشاه توران بر لشگر ایرانیان غلبه میکند ، منوچهر ( پادشاه ایران ) به جنگلهای مازندران پناه میبرد ، افراسیاب لشکر منوچهر را محاصره میکند و منوچهر به ناچار پیکی به نزد افراسیاب فرستاده و از او می خواهد که از کشور ایران به اندازه پرتاب یک تیر واگذارد و باقی را بگیرد ، افراسیاب با کمال میل این پیشنهاد را می پذیرد ، منوچهر فکر می کند که چه کسی را برای پرتاب تیر انتخاب کند تا اینکه یکی از فرشتگان خداوند به نام اسفندارمذ پیش منوچهر آمده و آرش را که مردی خدا پرست و دیندار بود و در یکی از غارهای کوه البرز مشغول عبادت بود نامزد اینکار می کند ، چنانکه در اوستا آمده است ، آرش را حاضر میکنند و منوچهر تیر و کمان را به او داده و می گوید تو باید به فرمان خداوند این تیر را پرتاب کنی و کشور ما را از چنگال اهریمن ( لشگر افراسیاب ) رها سازی ، آرش برهنه می شود و به بالای بلند ترین نقطه کوه رویان می رود و خطاب به مردم می گوید : ای مردم بدن من را ببینید که سالم است و در آن هیچ زخم و جراحتی وجود ندارد ، اما بدانید که هنگامی که من این تیر را رها کنم تکه تکه خواهم شد و خود را فدای شما خواهم کرد ، آرش کمان را می گیرد و با تمام نیرو آنرا می کشد بگونه ای که تمام رگهای بدنش بیرون می زنند و پاره پاره می شوند ، او تیر را رها می کند و خداوند به باد فرمان می دهد که تیرش را از کوه رویان بردارد و به شهر فرغانه ( شهری در خاور افغانستان کنونی که فاصله آن تا جای پرتاب تیر هزار فرسنگ بود ) ببرد ، تیر پس از چند روز حرکت در این شهر به درخت گردوئی برخورد می کند و این درخت گردو مرز بین ایران و توران می شود ، افراسیاب ناگزیر لشکر خود را از ایران بیرون می برد و ایرانیان آزاد میشوند .
این قضیه در روز سیزدهم تیر اتفاق افتاده بود و مردم این روز را جشن گرفتند و طی مراسمی آلات طبخ و تنورهای خود را ( که نشانه ای از دوران اسارت بود) شکستند و دیگی بزرگ فراهم کردند و هر کس هر چه که در خانه داشت از سبزی و نخود و حبوبات تا گوشت را در آن ریختند و آشی پختند و آنرا بین همه بخش کردند .
این جشن تا پیش از ظهور اسلام و حتی مدتی پس از آن در کشور ما بر پا می شد و طرفداران زیادی داشت ، اما پس از ظهور اسلام این جشن نیز به همراه دیگر آئین های زرتشتی منسوخ گردید و امروزه تنها در بین اقلیت زرتشتیان کشورمان این آئین برپا می شود .
سرچشمه ها :
1 _ آثار الباقیه ، ابوریحان بیرونی ، به کوشش اکبر دانا سرشت
2 – هنر ایران در دوران پارت و ساسانی ، گیریشمن ، برگردان بهرام فره وشی
3 – تاریخ ماد ، دیاکونوف ، برگردان کریم کشاورز
تعداد صفحات : 4