باز لـــرزید ، تمام جانم ، با او لـرزید ، با او که کودکش را ، زیــــــــــــــــر آوار ، جستجو می کرد ، با او که صدای نفس های مادرش را ، هنوز می شنیـــــد ، با او که پــــــدر را ، میان سنــــگ ها ، جستجو می کرد ، تمام روحم ، جسمم ، جانم ، لرزید ، دوبــاره آه ، دوباره درد ، دوباره بــــی کسی ، دوباره عکس و قاب ، دوباره رنــــــج و درد ، دوباره زلـــــزله ، دوباره لرز مرگ ، دوباره نـــــام او ، و او ، و او ، و او ، دوباره کفن و دفن زندگــــــی ، صدای یا خدا، خدای ، کشورم ، شنیدی؟ خدایا ، قرار بود هر چه هست ، در بــــــــــــم ، تمامش کنی ، این بود قرار مــا؟ چه ناتوانــم من ، هنوز درک حکمتت را ندارم ، گیـج می شوم ، وقتی می بینم ، روزی هزار بار می لرزیم ، اما تو باز کافی نمیدانی...